جبهه کتاب

چهار کتاب درباره صیاد دل ها

چهارشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۳، ۰۵:۳۹ ب.ظ

جبهه کتاب با توجه به فرارسیدن سالروزشهادت علی صیاد شیرازی اقدام به ارائه بسته پیشنهادی صیاد دل ها به منظور شناساندن هرچه بیشتر این شخصیت والا مقام نموده است.

1- خدا می خواست زنده بمانی
روایت فتح/مجموعه از چشم ها ۷/فاطمه غفاری

«من کان لله کان الله له». مدام این جمله را تکرار می‌کرد. نه این که چیزی روی لب‌هایش نقش ببندد، کلمه‌ای که تکان‌خوردن دهان را باعث شود، نه! کلمه‌ها توی ذهنش بودند، آنقدر تکرار شده بودند که از فعل به عمل رسیدند. و این کتاب، داستان مردی است که آن جمله از ذهنش بر زندگی‌اش جاری شد: «من کان ا… کان ا… له». از روزهای جنگ، جان سالم به در ببرد، البته اگر «سالم» واژه مناسبی باشد با آن همه ترکش که توی تنش لانه کرده بودند. در روزهای جنگ، با آن همه تیر و ترکش و مجروحیت زنده ماند، خدا می‌خواست زنده بماند و همین شد نام یک کتاب. کتابی درباره «علی صیاد‌شیرازی» با عنوان «خدا می‌خواست زنده بمانی».

صفحه ۲۲۰ از زبان سید جواد پاکدل:
مشهدی ها رسم دارند صبح روز بعد دفن می روند سرخاک. من و آقای آهی و آقای محمودی که راننده های صیاد بودند می بایست زودتر می رفتیم و فرش و وسایل دیگر را می بردیم. صبح زود رفتیم حرم امام و نماز صبح را به جماعت خواندیم. بعد رفتیم سر خاک. آن جا که رسیدیم دیدیم رفت و آمد هست و انگار کسی زودتر از ما آمده. گفتیم یعنی کی می تواند باشد. آقا بودند؛ آقای خامنه ای. ما را که دیدند، گفتند: چند وقت است که از امیرم دور شده ام. دلم برایش تنگ شد.

اولین نفر از راویان، همسر اوست، کسی که سال‌های بسیار در کنارش بود و نبود، که صیادشیرازی، مرد در خانه ماندن نبود. آن‌ها اغلب از همسر دور بودند و همین نکته‌ای می‌شود تا عفت شجاع از آن بگوید: «آن روزها از هم دور بودیم تا من درس بخوانم. بعد دور بودیم چون کارش این‌طور بود. بعد انقلاب شد. بعد جنگ شروع شد. بعد از جنگ هم که آنقدر کار داشت که هیچ‌وقت نمی‌دیدمش تا آخر که شهید شد و من خیالم راحت شد که دیگر منتظر نمی‌مانم». دوری‌ها و جدایی‌ها انگار که تمامی نداشته باشد و این ناتمامی، بارها از زبان همسر علی صیاد‌شیرازی، نقل می‌شود: «زندگیم با علی پر از جدایی بود و انتظار این که کی می‌آید. در سال‌های جنگ همیشه از خودم می‌پرسیدم : «سالم برمی‌گردد؟» و بعدها از خودم می‌پرسیدم: «اصلاً برمی‌گردد؟»

از سال‌های پس از جنگ، تا سال‌های جنگ، سال‌های پیش از جنگ و حتی کودکی‌های دور در این کتاب به تصویر کشیده می‌شود، از خاطرات همسر تا خاطرات مادر که این فرزند، برایش فرزندی دیگر بوده است، کودکی متفاوت: «از همان بچگی کارهایش مثل آدم بزرگ‌ها بود؛ حرف زدنش، رفتارش. می‌رفتم جلوی در مدرسه‌اش ببینم این چه کار می‌کند، می‌دیدم همه‌ی پسرها دارند می‌زنند توی سر هم، این انگار نه انگار. یک گوشه ایستاده نگاه می‌کند. این‌قدر این بچه مظلوم و متین بود».

در این کتاب از فرمان‌دهی می‌خوانید که خواب با چشم‌هایش بیگانه بود: «توی جنگ من ندیدم یک‌بار این مرد راحت بخوابد. خوابش توی ماشین بود. از این شهر که می‌خواست برود آن شهر، توی راه می‌خوابید. آن هم چه‌طوری، راننده که مسیر را اشتباه می‌رفت مثلاً اگر باید می‌رفت راست ولی رفته بود چپ، صیاد همان‌طور که خواب بود با دستش می‌زد پشت راننده می‌گفت: از راست برو.» «خدا می‌خواست زنده بمانی» روایتگر خاطرات است، خاطراتی از انسانی که زندگی‌اش در این جمله، خلاصه می شد: «من کان لله کان الله له».

 

2- تاکوچه های آسمان

کتاب فردا/ محمدمهدی بهداروند

اولین بار با شهید علی صیاد شیرازی در چزابه روبرو شدم. قامتی رشید و سترگ و نگاهی بلند داشت. آخرین بار در مقتل شهیدان شلمچه در عید نوروز با او همنشین شدم و پرونده این ارتباط بسته شد.

سیر در وقایع تلخ و شیرین زندگی این مرد آسمانی، فضای روحی خواننده را عوض خواهد کرد. او با آن که در بسیاری از صحنه های نبرد حضور فعالی داشت امّا هیچگاه غافل از توکل و توسل و عبادات معنوی اش نبود. هرچند در فضای ارتش پهلوی تنفس کرده بود ولی کشتی وجودش را به سلامت از دریای متلاطم رژیم به ساحل رسانده بود، آنچه صیاد را بزرگ کرده همین بود و نه چیز دیگر.
نوع رفتارهای فردی، اجتماعی و نظامی گری صیاد می تواند بهترین الگو برای همکاران او و سایر مردم باشد. این کتاب حکایت شخصیت مردی از جنس آفتاب، به نام علی صیاد شیرازی است.

 

3- در کمین گل سرخ

سوره مهر/ محسن مومنی شریف

بریده ای از کتاب:
روز هیجده فروردین مادر از حج برگشت، در فرودگاه مشهد وقتی او علی را در میان فرزندان و استقبال کنندگانش ندید، دلش به تلاطم افتاد و به جای همة پاسخ‌ها تنها پرسید: پس علی کجاست؟ علی؟
با قسم به هر چه که پیش او عزیز بود، فهماندند که علی صحیح و سالم است اگر که الان در آن‌جا نیست فقط به خاطر جلسه‌ای است که در تهران با فرماندهان عملیات ثامن‌الائمه دارد. اما دل مادر آرام و قرار نداشت. نگران علی بود. آیا دل مادر از چیزی خبر داشت؟
ساعتی بعد کار مادر به بیمارستان کشید. اطرافیان این را به حساب ضعف جسمانی‌ او گذاشتند. مسبوق به سابقه بود. به همین خاطر اگر اصرار علی نبود حتی به حج هم نمی‌توانست برود.
نیمه‌های شب بود که چشم‌های مادر باز شد. علی بالای سرش بود. فقط شنید: «عزیز جان!» باز از هوش رفت. اما صبح که به هوش آمد، کسی متوجه‌اش نشد. احساس کرد حالش بهتر شده است. علی کمی آن طرف‌تر با دکترها دور میز نشسته بودند و صبحانه می‌خوردند. دلش می‌خواست لحظاتی سیر پسرش را نگاه کند…

 

4- ناگفته های جنگ
انتشارات سوره مهر/احمد دهقان

بخشی از خاطرات ایشان

برادر خرازی با کد و رمز اطلاع داد وضعیت ما خوب است و گفت: توانسته‌ایم حدود ۷۰۰ نفر از نیرو‌ها را متمرکز کنیم. اگر اجازه بدهید، از اینجایی که دشمن خط محکمی ندارد، بزنم به خط دشمن، توی خونین شهر. ریسک بزرگی بود. هفتصد نفر چی بود که ما می‌خواستیم به خونین‌شهر حمله کنیم؟ بعدش چی؟ حالا خوب هم درآمد ولی… حالت خاصی بر دنیای ما حاکم شده بود. زیاد خودمان را پایبند مقررات و فرمول‌های جنگ نمی‌کردیم که این کار بشود یا نشود. گفتم بزنید.

«ناگفته‌های جنگ» که اینک به چاپ پانزدهم رسیده است خاطرات شهید سپهبد علی صیاد شیرازی است که توسط احمد دهقان تدوین و از طرف دفتر ادبیات و هنر مقاومت، بخش جنگ ایران و عراق به چاپ رسیده است.

این گفت و گو توسط سعید فخر‌زاده از طرف دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه‌ی هنری در سال ۱۳۷۱ در ستاد کل نیرو‌های مسلح انجام گرفت و در نهایت متن نهایی توسط این سردار شهید بازنگری و در نهایت توسط احمد دهقان تدوین شد.
کتاب در طی ۲۶ گفتار از جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و حوادث آن می‌گوید.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۱/۲۰
مدیر فروشگاه

بسته پیشنهادی کتاب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">