«ق؛ گمانههایی درباره قیصر امینپور» از سجاد پورخسورانی به همت جبهه کتاب فسا منتشر شد
پنجشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۴، ۰۷:۰۹ ب.ظ
|
کتاب «ق؛ گمانههایی درباره قیصر امینپور» عنوان مجموعه مینیمالی از سجاد پورخسروانی، داستاننویس جوان است که به تازگی به همت کتابفروشی جبهه کتاب از سوی « انتشارات خیزشنو» منتشر شده است. |
به گزارش خبرگزاری فارس کتاب «ق- گمانه هایی درباره قیصر امین پور» را سجاد پورخسروانی در قالب داستان مینیمال و به صورت برشهایی از زندگی فردی و اجتماعی از قیصر امین پور به روایت افراد مختلف و ... آورده است.
مینیمالهای این اثر با سبک نو نوشته شده و نویسنده توانسته با شخصیت قیصر امین پور ارتباط خوبی برقرار کند. و برای تهیه آن از تمام منابع موجود درباره دکتر قیصر امینپور استفاده شده است.
کتاب «ق؛ گمانههایی درباره قیصر امینپور» متشکل از ۷۰ مینیمال در ۱۱۷ صفحه، در قطع رقعی و به قیمت ۶۰۰۰ تومان منتشر شده است.
در ادامه بخشهایی از کتاب میآید:
*لانه جاسوسی
«روی دیوارِ سفارتِ آمریکا ایستاده بودی و شعر میخواندی، با یکلا پیراهنِ یقه اسکیِ سفید و آن چهرهی سبزه و آن نگاهِ آرامت. هفتههای اول، بیانیههای دانشجویانِ پیرو خط امام را هم تو ویرایش میکردی؛ آن اولین بیانیهها که اکثرشان توی تاریخ ماندگار شد و کاسهکوزه امپریالیسم را به هم ریخت. گاهی هم چیزی مینوشتی و توی مراسمهایشان، خاصه محرم و صفر، میخواندی. گاهی هم برای مردمی که میآمدند به حمایت، برنامهای میریختی و فعالیت فرهنگی برایشان دست و پا میکردی ... تا اینکه بعد از حدود هفت هشت ماه آنجا بودن، بیرون کشیدی و این شد بهانهای که بگویند «قیصر از سیاست بیرون کشید!». همان موقعها هم نگفته بودی که اهلِ سیاستی! اصلاً تسخیرِ لانه جاسوسی چه ربطی به سیاست داشت؟ سیاست تازه آنموقع داشت درست و غلط بودنِ «تعدی به سفارت ایالات متحده!» را پیشِ خودش بررسی میکرد؛ ... اگر به سیاست بود که، انقلاب هم حالا حالاها زودش بود؛ ... اگر به سیاست بود که ... . تسخیرِ لانه، انقلابِ دومی بود که توِ انقلابی پایت را در آن گذاشتی. همین، بی هیچ تفسیرِ اضافه.»
«روی دیوارِ سفارتِ آمریکا ایستاده بودی و شعر میخواندی، با یکلا پیراهنِ یقه اسکیِ سفید و آن چهرهی سبزه و آن نگاهِ آرامت. هفتههای اول، بیانیههای دانشجویانِ پیرو خط امام را هم تو ویرایش میکردی؛ آن اولین بیانیهها که اکثرشان توی تاریخ ماندگار شد و کاسهکوزه امپریالیسم را به هم ریخت. گاهی هم چیزی مینوشتی و توی مراسمهایشان، خاصه محرم و صفر، میخواندی. گاهی هم برای مردمی که میآمدند به حمایت، برنامهای میریختی و فعالیت فرهنگی برایشان دست و پا میکردی ... تا اینکه بعد از حدود هفت هشت ماه آنجا بودن، بیرون کشیدی و این شد بهانهای که بگویند «قیصر از سیاست بیرون کشید!». همان موقعها هم نگفته بودی که اهلِ سیاستی! اصلاً تسخیرِ لانه جاسوسی چه ربطی به سیاست داشت؟ سیاست تازه آنموقع داشت درست و غلط بودنِ «تعدی به سفارت ایالات متحده!» را پیشِ خودش بررسی میکرد؛ ... اگر به سیاست بود که، انقلاب هم حالا حالاها زودش بود؛ ... اگر به سیاست بود که ... . تسخیرِ لانه، انقلابِ دومی بود که توِ انقلابی پایت را در آن گذاشتی. همین، بی هیچ تفسیرِ اضافه.»
*همزادِ عاشقان جهان
«دو
تا آدم که از زمین تا آسمان تفاوت بینشان بود. یکی آتشی و صریح و سریع
الحساب! و دیگری ساکت و سربه زیر و صبور. هیچکس فکر نمیکرد که این دو تا
آدم حتی لحظهای بتوانند همدیگر را تاب بیاورند، چه برسد به اینکه ... .
یکی سیدحسن۱ و دیگری تو، قیصر. سال ۵۸ که گذرت افتاد به روزنامه جمهوری
اسلامی، آنجا دیدیش. یوسفعلی هم بود. معرفیتان کرد. بعد هم رفتید
گوشهای و چای و بحثی. از هم که جدا شدید، آقاسید چنان آرام شده بود که
انگاری از زیارت برمیگردد. یوسفعلی، در نبودِ تو، شروع کردن به جبرانِ
سکوتت: « نقاش هست ... دانشجوی جامعهشناسی هم هست ... شاعر هم هست ...» ،
که نگاه کرد، لبخندِ سید را دید. پسند کرده بود! از آن روز به بعد، دیگر
شما قیصر و سید نبودید، همزادِ عاشقان جهان بودید.»
*حتی اگر نباشی
بعدِ تصادف، اولین ماه رمضانی که رسید دعوتت کردند به شبِ شعرِ رهبری. آنقدر توی این مدت شکسته شده بودی که رهبر حتی نشناخت تو را. پرسان که ایشان کیست. وقتی شنید «قیصر امینپور»، دستور داد که برایت صندلی بیاورند. تشکر کردی اما تا آخرِ جلسه رویِ زمین نشستی. غزلت آنشب نذرِ امام زمان (عج) بود:
*حتی اگر نباشی
بعدِ تصادف، اولین ماه رمضانی که رسید دعوتت کردند به شبِ شعرِ رهبری. آنقدر توی این مدت شکسته شده بودی که رهبر حتی نشناخت تو را. پرسان که ایشان کیست. وقتی شنید «قیصر امینپور»، دستور داد که برایت صندلی بیاورند. تشکر کردی اما تا آخرِ جلسه رویِ زمین نشستی. غزلت آنشب نذرِ امام زمان (عج) بود:
میخواهمت چنانکه شب خسته خواب را
میجویمت چنانکه لب تشنه آب را
محو توام چنانکه ستاره به چشم صبح
یا شبنم سپیده دمان آفتاب را
بیتابم آنچنانکه درختان برای باد
یا کودکان خفته به گهواره تاب را
بایستهای چنانکه تپیدن برای دل
یا آنچنانکه بالِ پریدن عقاب را
حتی اگر نباشی، میآفرینمت
چونانکه التهاب بیابان سراب را
ای خواهشی که خواستنیتر ز پاسخی
با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را
علاقهمندان
به تهیه این کتاب میتوانند به تهران انتشارات خیزش نو: خیابان حافظ،
خیابان رشت/ قم، خیابان ارم، ساختمان کوثر، فروشگاه کتابستان/ مشهد، کتاب
آفتاب، چهار راه شهدا، پاساژ رحیمپور و فسا، کتابفروشی جبهه کتاب مراجعه
کرده و یا با شماره ۰۷۱۵۳۳۴۵۳۰۰ جهت خرید تلفنی تماس برقرار کنند. همچنین
از طریق پایگاه اینترنتی پاتوق کتاب فردا میتوانند آن را خریداری نمایند.
۹۴/۰۱/۲۰