جبهه کتاب

نوستالژی حاج امیدی و کتاب

شنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۲، ۱۱:۱۷ ق.ظ

محمدحسین فیروزی: بی شک در پستوی خاطرات مردم فسا "نوستالژی حاج امیدی و کتاب" همیشه به یادگار خواهد ماند. خصوصیات فردی حاج امیدی باعث شد که کتاب، یار همیشه همراه او باشد. شاید هیچ چیز بیشتر از کتاب «حاجی» را همراهی نکرده باشد.

«نفس عرضه کتاب، نفس کشاندن مردم به میدان مطالعه کتاب، کار مفیدی است.»
این جمله سال ۶۶ که از سوی علمدار کتابخوانان جبهه فرهنگی، "رهبر معظم انقلاب" نقل شده است، بیان گر اهمیت هنر فروش و عرضه کتاب است. کتاب فروشی که از کار ویژه های وادی فرهنگ محسوب می شود، متاسفانه یا خوشبختانه به علت غالب بودن وجه اقتصادی بر جنبه فرهنگی در ظاهر ماجرا چنانچه باید و شاید مورد حمایت واقع نمی شود.

بیش از نیم قرن فعالیت ناب فرهنگی جناب استاد حاج علی اصغر امیدی در ارائه الگوی بومی و ماندگار فروش کتاب و نشریه دیگر بار نام این دیار را برای آیندگان ماندگار کرد. مدل عرضه و فروشی که مرجع عالیقدرجهان تشیع حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی آن را ستوده اند.

توزیع دوچرخه ای کتاب و نشریات که ایشان از سال های قبل از انقلاب ابداع کردند هنوز هم تازه و نو است. این شیوه توزیع که به قول ما امروزی ها به «پارتیزانی» شهره است، تازه در روزگار کنونی در حال شکل گیری است. البته نه به آن قوتی که ایشان انجام می دادند. به قول خود استاد « این ها فقط فضل پروردگار است و بس.»

بی شک در پستوی خاطرات مردم فسا "نوستالژی حاج امیدی و کتاب" همیشه به یادگار خواهد ماند. خصوصیات فردی حاج امیدی باعث شد که کتاب، یار همیشه همراه او باشد. شاید هیچ چیز بیشتر از کتاب «حاجی» را همراهی نکرده باشد.

از دغدغه حاج امیدی می توان فهمید که ترس نرسیدن کتاب خوب به مخاطب، ایشان را لحظه ای رها نکرده است. اجرای ایده فروش قسطی کتاب از سوی ایشان، که باعث رونق مطالعه و ماندگاری کتاب در سبد اقتصادی خانوارهای فسایی شد شاهدی شریف بر این مدعاست.

عمق تاثیر گذاری خدمت فرهنگی شان را آنجا می توان دید که طیف های زیادی از مسئولین کنونی فسا از فرصت فروش قسطی کتاب استفاده کرده اند و در بازه های زمانی متفاوت حداقل یکی از تفاسیر نمونه، المیزان، نور و ... را در کتابخانه شخصی شان دارند. بنابراین فراموش کردنِ مردی که «مکتب اسلام» را ترکِ دوچرخه‌اش می‌بست و تمام کوچه‌های شهر را برای رساندنِ مجله‌ی آیت‌الله مکارم به دستِ مردم رکاب می‌زد، بی انصافی است. مردی که از پسِ آن سال‌های تلخِ طاغوت، طنینِ معلمی‌اش هنوز توی گوشِ بلندگویِ مسجد تکرار می‌شود. مردی که چندی است به خاطرِ دردهای تنی، خانه‌نشین شده و کم‌تر مثلِ سابق می‌شودش زیارت کرد. پس به خاطرِ فراموش نشدنِ خودمان هم که شده، نکوداشتی گرفتیم برایِ آن مرد که شماره‌های رکاب‌های انقلابی‌اش از شماره در رفته؛ نکوداشتی برای حاج علی اصغر امیدی یا همان حاج امیدیِ خودمان که خیلی‌ها رسیدن اولین پیام‌های انقلاب به داخلِ خانه‌ی دل‌شان را مدیونِ او‌یند. اما او احتمالا مدیون کسی نیست.

چه آن که حاج امیدی و اندک کتابفروش های شهر همچنان به کار خود ادامه می دهند و این خدمت را دلیل این نیست که کتابفروشی را سودی و درآمدی است؛ نه، هرچه هست همه عشق است وعشق.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">