جبهه کتاب

جبهه کتاب فسا پوست انداخت!

شنبه, ۸ مهر ۱۳۹۱، ۱۰:۳۷ ق.ظ
ساعت هفتِ شبِ پنجشنبه ی یکی از روزهای پاییز نودویک، اگر هم زمان باشد با میلاد امام رضا و هفته دفاع مقدس زمان بسیار مناسبی خواهد بود برای افتتاح یک پاتوق کتاب. جبهه ای که بود. اما حالا قرار است پاتوقی باشد برای اهالی کتاب. پاتوقی نه فقط برای کتابخوانان. حتی برای کسانی که اهل کتاب نیستند، اما به دنبال دوستان کتابخوان می گردند.

یک هفته ای بود که بنرهای سطح شهر نوید یک اتفاق خوب را می داد.قطعا نمره ی افتتاحیه بیست نمی شد اگر نویسنده ی فسایی کتاب سال جمهوری اسلامی غایب می بود. اما محمدمهدی سیار با حضور به موقعش نشان داد که برای این گونه پاتوق ها ارزش زیادی قائل است.
تقریبا می توان اذعان داشت که همه ی خاک خورده های فرهنگ شهر جلوی درب حضور داشتند.
در نهایت امام جمعه محترم شهر فسا به همه ی انتظار ها خاتمه داد و با بریدن ربان ورودی، راهی بس طولانی را جلوی پای آقای فیروزی و دوستان همراهش گشود.
“به گمانم یکی از بدترین و پرخسارت ترین تنبلی ها، تنبلی در خواندن کتاب است.”  این اولین جمله ایست که هرکسی هنگام ورود آن را می بیند. جمله ای زیبا از آقای خامنه ای. البته شاید قبل از آن تصویر پیرمرد فقیری را ببیندکه با تحمل همه بالا و پایینی های زندگیش نشسته برِ سایه ای و کتاب می خواند. معلوم نیست خارجیست یا ایرانی.اما قطعا سخن حضرت آقا را خوب می فهمد.
از پله ها که پایین می آییم تقریبا همه مسئولین، از رئیس اداره فرهنگ گرفته تا بخشدارمرکزی و ... همگی خارج از فضای اتوکشیده ی اداری درحال تماشای آثار فاخر جبهه ی فرهنگی انقلاب اسلامی هستند. برخی هم از فضای دلنشین جبهه کتاب استفاده برده و  با دوستان قدیم خود حال و اهوالی می کنند.
دو میز مربعی در دو طرف فروشگاه، کار ویترین را میکندو مخصوص نمایش آثار خواندنی و زیبا به ویژه برای نسل جوان می باشد. “پایی که جاماند”  حسینی پور ، “دا”  خانمها حسینی و “کفران” محمد کاظم کاظمی از لابلای میهمانان خودنمایی می کرد.قفسه کتابها با آثار سوره مهر و تکا شروع می شد. به قسمت آثار سپیده باوران و شهرستان ادب که می رسیدیم، چهره ی متعجب سیار از حضور این کتاب ها درشهرستان ما، بسیار دیدنی بود. رمان بینوایان ویکتورهوگو و کلبه عموتام نیز خاطرات خوش کتابهای فارسی را زنده کرد.بین قفسه ها نیز،ویترین ایستاده ی زیبایی به نمایش گذاشته شده بود. “خاطرات ایران”  سرکار خانم ایران ترابی که داغ داغ بود چند روزی بیشتر ازرونمایی آن نمی گذشت روی یکی از ویترین ها به نمایشگذاشته شده بود.

 درست وسط قفسه ها یک فاصله دو متری خالی بود که یک تلوزیون را در بالای خود جای داده بود. پایین تر تصاویر نویسندگان و  فعالان جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی نصب گردیده بود.
آثار ی ویژه کودکان، خانواده، زن، ازدواج، رمان و داستان، اندیشه، شعر، ادبیات پایداری و... چندین موضوع خاص دیگر نیز به نحو هنرمندانه ای چیده شده بود.
تصویر سیار در کنار کتاب حق السکوتش قسمت دیگری از محیط را به خود اختصاص داده بود.
حتما باید ازکنار آثار امام ، مقام معظم رهبری، آوینی، چمران، شهیدبهشتی، حسن رحیم پور، شهید باهنر، نادر ابراهیمی، امام موسی صدر، شهیدمطهری،عین صاد و طاهرزاده میگذشتیم تا به بخش مفصل کودک برسیم.
چندمتر آن طرف تر پاتوقی بود ویژه مطالعه و گپ و گفت های کتابی. چند میز و صندلی راحت که هر کتابخوانی را برای دقایقی، به نزد خود دعوت می کرد.
سیار هم پس گشت و گذاری در جبهه کتاب حالا روی یکی از همان صندلی ها نشسته بود و برای میهمانان یادگاری می نوشت.البته روی کتابهایش.
پشت سر او ستونی بود که دورادورش را قفسه های مملو از  لوح فشرده پرکرده بود. وگوشه انتهایی  سالن که در واقع بعد ازیک دور دایره وار به آن میرسیدیم میز مدیریت بود. میز نزدیک همان درب ورود بود.جدا بودن قسمت فروش و مدیریت از محیط کتاب ها و پاتوق مطالعه حرکت هنرمندانه ای بود از بچه های جبهه کتاب.
حالا فسا یک کتابفروشی دارد. البته کتابفروشی که داشت. بهتراست بگوییم حالا فسا کتابفروشیش، جبهه کتاب پوست انداخت و بزرگترشد.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">